مدیریت ورهبری (17)

 

کاربرد نظریه مدیریت علمی در نظارت و راهنمایی آموزشی یا تعلیماتی:

 

       در دهه های اولیه قرن بیستم که همزمان بود با گسترش نظریه مدیریت علمی در صنایع و تجارت مشاهده می گردید که با به کار بردن اصول و یافته های مدیریت علمی در صنعت و تجارت نتایج نسبتا موفقی را عاید آنها می نمود . پس از این مشاهدات بود که این نظریه (نظریه مدیریت علمی ) و یافته های آن توسط متخصصان تعلیم و تربیت در مدارس و مکان های آموزشی به کار گرفته شد.

      در این دوران همزمان با تحولات جدید علمی و صنعتی، مفهوم نظارت و راهنمایی در مدارس تغییر یافت. به این صورت که به معلمان دستورالعملهایی داده می شد که موظف بودند طبق آنها عمل نمایند و هدف راهنمایان از بازرسی مدارس آگاهی از این امر بود که معلمان مطابق دستورات انجام وظیفه می کنند یا خیر. علاوه بر آن بتدریج با تاکید بیشتر بر جنبه های مختلف روابط انسانی معلم به عنوان عنصری مستقل اعتبار و اهمیت بیشتری یافت، البته او در فرایند آموزش نقش مهمی نداشت(وایلز 1967).

      تاثیرات ناشی از مدیریت علمی فردریک تیلور در آموزش و پرورش موجب پیدایی اندیشه ها، روشها، و یافته های جدیدی شد که مفاهیم سنتی نظارت و راهنمایی را تا حد زیادی متحول ساخت.(وایلز1967).

       در همین زمان بود که آموزش و نظارت و راهنمایی آموزشی به موضوعاتی تخصصی تبدیل شد.(وایلز و باندی 1986). حال به برخی از نتایج کاربرد مدیریت علمی در آموزش و پرورش و به تبع آن در نظارت و راهنمایی آموزشی اشاره می کنیم.

1-  اصلاح رابطه بین معلمان و راهنمایان آموزشی : در آن زمان که راهنمایان آموزشی روش کار معلمان را به تنهایی انتخاب می نمودند و به آنان تحمیل می کردند، تحت تاثیر اصول مدیریت علمی به کشف قوانین آموزشی و یافتن بهترین روشهای آموزشی و نظارت بر اعمال آنها به وسیله معلمان واجد شرایط و کارآزموده مبادرت ورزیدند. بدین ترتیب رابطه خشک و مستبدانه بین معلم و راهنمای آموزشی جای خود را به رابطه ای علمی و منطقی داد . زیرا تحت قانون علمی هیچکدام بر دیگری برتری نداشتند. وظیفه راهنمای آموزشی این بود که با روشهای مختلف معلمان را مطابق با معیار ها نگه دارد (لوسیو و مک نیل، 1969).

2-  تعیین ویژگیهای حرفه ای معلمان: یکی دیگر از نتایج این نظریه در آموزش و پرورش تعیین خصوصیات حرفه ای معلمان بود. این خصوصیات باید به دقت و در چهارچوب خاصی تعیین و تدوین می شد. همانطور که گفته شد یکی از وظایف راهنمایان آموزشی‌آن بود که بسنجند آیا روش کار معلمان با معیار های وضع شده در آموزش و پرورش مطابقت دارد یا خیر و چنانچه با این معیار ها مطابقت ندارد به آموزش مجدد آنان مبادرت نمایند. بر طبق این اصول راهنمایان آموزشی باید معلمان را باجزئیات کارشان و به ویژه روشهای تدریس آشنا می کردند و برای دستیابی به نتایج مطلوب ابزار و لوازم مورد نیاز آنان را فراهم کرده،در اختیارشان قرار می دادند.

3-  ایجاد انگیزه کاری: نتیجه بارز نظارت و راهنمایی علمی در آموزش و پرورش ایجاد تحرک و انگیزه لازم برای دست یابی به نتایج مطلوب آموزشی بود. راهنمایان آموزشی باید معلمان را مطابق با معیارهای جدید علمی هدایت کنند و با تشویق و تقویت آنان به اشکال گوناگون، از قبیل پرداخت مزایا، ترفیع، ارتقا، تشویق، احترام اجتماعی، و کمک به پیشرفت حرفه ای آنان، به نتایج مطلوب آموزشی برسند.

4-  کشف و ابداع " بهترین شیوه های تدریس ".: تحول دیگری که تحت تاثیر مفاهیم جدید نظارت و راهنمایی آموزشی علمی به وجود آمد حاکم شدن جو علمی بر آموزش و پرورش بود، یعنی تاثیر یافته های علمی بر ابعاد و اجزای گوناگون آن. تا قبل از آن، نگرش حاکم بر مسائل آموزش و پرورش مبتنی بر نتایج تحقیقات علمی نبود، بلکه مبتنی بر تجارب شخصی و بیشتر از آن مبتنی بر سیاستهای اداری ای بود که به وسیله افراد خاص و برگزیده ای وضع شده بود. شایان ذکر است که علی رغم حاکم شدن جو علمی بر آموزش و پرورش هنوز آموزش و پرورش به مفهوم امروزی آن دارای پشتوانه علمی و تحقیقاتی غنی نبود. در این هنگام، به طور همزمان، روشهای جدیدی برای سنجش و ارزشیابی فعالیت های آموزشی دانش آموزان ابداع شد که هدف از آن اصلاح الگوهای قدیمی و قواعد کلی آموزشی بود. عامل تعیین و انتخاب روشهای آموزشی، نتایج تحقیقات علمی بود، نه تفکرات و نظریات افراد مسئول که بیشتر بر قواعد تجربی استوار بود. همچنین تحقیق و سنجش و ارزشیابی فعالیت های آموزشی در حوزه نظارت و راهنمایی آموزشی قلمداد می شد.( لوسیو و مک نیل 1969 ).

5-  محور قرار گرفتن دانش آموز: یکی دیگر از نتایج تاثیر اصول مدیریت علمی و کاربرد یافته های آن در آموزش و پرورش، این بود که برای اولین بار دانش آموز محور اصلی برنامه های آموزشی قرار گرفت. بدین ترتیب باید همه کارکنان و وسایل و تجهیزات آموزشی در جهت به حداکثر رساندن رشد و پرورش دانش آموز به کار گرفته می شدند و معلمان نیز به عنوان کسانی که عامل این باروری یا بهره وری بودند باید به حداکثر کارآیی و اثربخشی در کارشان نایل می گردیدند.

6-  تاکید بر سنجش و تحقیق: یکی دیگر از نتایج نظارت و راهنمایی علمی در آموزش و پرورش تاکید بر آزمایش و تحقیقات کنترل شده به وسیله متخصصان بود. در انتدای کار، آزمایش و تحقیق فقط به وسیله متخصصان انجام می گرفت، اما به تدریج معلمان نیز به سنجش و تحقیق پرداختند. همکاری گروهی معلمان و متخصصان برای رسیدن به نتایج مفید تر به تحقیقات تازه ای منجر شد و ارتباط معلم با دیگر مراکز و مراجع علمی در جامعه به تدریج توسعه یافت.

 

 

مدیریت ورهبری (16)

كاربردها

تعدادي از كاربردهاي سيستم اطلاعاتي منابع انساني دربرنامه ريزي نيروي انساني به شرح زيرند: (ال دولان)

1 - جمعيت شناسي، برنامه ريزي و تحليل سازماني: نظام اطلاعاتي منابع انساني توانايي سازمان را براي گردآوري و رديابي ويژگيهاي بنيادي چون سن، جنس، سطح آموزش و پــــــرورش، طول خدمت، نژاد... را فراهم مي آورد. ايــن اطلاعـات تصميم گيري در زمينه هايي چون برنامه ريزي جانشيني كاركنان، تحليل بهره دهي نسبت به بهره گيري و تحليل دستمزد نسبت به بهره وري را آسان مي كند.

2 - برنامه ريزي برابري استخدامي و رديابي آن: نظام اطلاعاتـــي منابع انساني مي تواند به برنامه ريزي برابر استخدامي براي زنان و ديگر گروههاي اقليت ياري بسيار دهد و درنتيجه سازمان را قادر مي سازد تا ضرورتهاي قانوني را در اين زمينه رعايت كند.

3 - تهيه طرحهاي راهنما و پيش بيني: بروندادهــــاي نظام اطلاعاتي منابع انساني مي تواند مبنايي براي پيش بيني اثرهاي طرحهاي گوناگون باشد. اين كار به تعيين و تشخيص كمبودها يا مهارتهاي آينده، هدايت مسير كارراهه، سنجش كارمنديابيهاي گذشته يا پيش بيني شده، الگوهاي ترجيح و جايگزيني براي كاركنان داراي كاركرد بالا يا پايين و كارهايي از اين شمار ياري مي دهد.

4 - تحليل بهره وري و ارزيابي برنامه: نظام اطلاعاتي منابع انساني مي تواند براي رديابي پيامدهاي برنامه هــــاي آموزشي و ديگر برنامه هاي بهبود بهره وري برپايه ميزانهاي گوناگـــون اندازه گيري عملكرد به كار برده مي شود.

مشكلات طراحي و اجرا

برخي سازمانها درمي يابند كه منابع اطلاعـاتي نيروي انسانيشان به يكپارچگي برنامه ريزي نيروي انساني و برنامه ريزي سازماني كمكي نمي كند. اطلاعات نيروي انساني در بسياري از سازمانها: الف - به آساني دسترسي پذير نيست. ب - درجه تفضيل آن براي دستيابي به مقصود كفايت نمي كند. (بنيسون)

مشكلات و تنگناهايي درامر طراحي و اجراي سيستم اطلاعاتي منابع انساني وجود دارد كه تعدادي از آنها عبارت است از:

1 - در طراحي و اجراي هر طرحي مسلماً مشكلات مالي بيشترين نمود را خواهند داشت كه اين مسئله درمورد اين نوع سيستم ها نيز صدق مي كند. درصورتي كه هزينه هاي طراحي و اجراي سيستم اطلاعاتي منابع انساني بالا باشد مديريت عالي ممكن است از انجام آن چشم پوشي كند. يا به نحوي ناقص صورت پذيرد. بنابراين، مشكل هزينه را بايد از بزرگترين چالشهاي در راه اجراي طراحي و اجراي سيستم هاي اطلاعاتي منابع انساني دانست. با اين حال، اگر مديران از ارزش اين امر آگاه باشند، آن را به عنوان، يكي از اولويتهاي مهم سازمان درنظر مي گيرند.

2 - عدم ديد استراتژيك در كاربرد سيستم هاي اطلاعاتي منابع انساني را نيز بايد يكي از مشكلات و چــالشهاي طراحي و اجراي سيستم هاي اطلاعات مديريت منابع انساني دانست. انتظار بازدهي كوتاه مدت را بايد يكي از تنگناها در اين زمينه دانست. از آنجايي كه برنامه ريزي نيروي انساني داراي افق زماني بلندمـدت يا به عبارتي استراتژيك است بالطبع سيستم هاي اطلاعاتي منابع انساني نيز به نحوي از آن تبعيت مي كند. بايد توجه داشت يك سيستم اطلاعاتي منابع انساني كارا در كوتاه مدت نيز بازدهي بالايي خواهدداشت.

3 - عدم آشنايي طراحان و اجراكنندگان با نوع فعاليت سازمانها، گاهي اوقات مسايل فرهنگي و فرهنگ سازماني موجود را نيز بايد ازجمله چالشهاي سيستم هاي اطلاعاتي منابع انساني دانست.

4 - فقدان نيروي متخصص و خبره در زمينه طراحي، اجرا و بكارگيري سيستم هاي اطلاعاتي منابع انساني خصوصاً فقدان كارشناسان آشنا به مديريت و سازمان و فناوري اطلاعات نيز از محدوديتهاي طراحي و اجراي اين سيستم ها بايد دانست.

5 - تغييرات سريع محيطي در عصر حاضر در زمينه هاي اقتصادي، تكنولوژي و محيط زيست و ساير موارد استراتژيك نياز به روزآمد كردن مداوم سيستم هاي اطلاعاتي جهت همگام شدن با تحولات را مي طلبد كه به علت مشكلات مربوط به هزينه و كمبود نيروي انساني متخصص و عدم آموزش مستمر و مداوم به كاركنان مي تواند سبب كاهش اثربخشي و كارايي سيستم هاي اطلاعاتي منابع انساني گردد.

6 - ضعف شديد امكانات و سازمانهاي جنبي و فراساختاري يا زيربنايي 
و مشكلات ناشي از ساختار سازماني و شيوه هاي مديريت.

منابع

1 - ابطحي، سيدحسين - مديريت منابع انساني - انتشارات دانشگاه پيام نور - چاپ پنجم - 1377.

2 - ال دفت، ريچارد - تئوري سازمان و طراحي ساختار - ترجمه علي پارسائيان و سيدمحمد اعرابي - شركت چاپ و نشر بازرگاني وابسته به موسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني - چاپ اول - 1374.

3 - الواني، سيدمهدي؛ زاهدي، شمس السادات؛ فقيهي، ابوالحسن - فرهنگ جامع مديريت - انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي - چاپ دوم - 1379.

4 - بنيسون، مالكلم؛ كيسون، جاناتان - برنامه ريزي نيـروي انساني - ترجمه عليرضا جباري - نشر افكار - چاپ اول - 1375.

5 - رضائيان، علي - تجزيه و تحليل و طراحي سيستم - سمت - چاپ دوم - 1377.

6 - رضائيان، علي - اصول مديريت - سمت - چاپ ششم - 1374.

7 - زاهدي، شمس السادات - تجزيه تحليل و طراحي سيستم ها - مباني سيستم هاي اطلاعاتي مديريت - انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي - چاپ دوم - 1378

8 - سعادت، اسفنديار - مديريت منابع انساني - سمت - چاپ دوم - 1376.

9 - شيمون ال دولان و رندال اس.شولر - مديريت امور كاركنان و منابع انساني - ترجمه محمدعلي طوسي و محمد صائبي - مركز آموزش مديريت دولتي - چاپ سوم - 1377.

10 - لاودن، كنت سي و لاودن جين پريس - نظامهاي اطلاعات مديريت - ترجمه عبدالرضا رضايي نژاد - موسسه خدمات فرهنگي رسا - چاپ اول - 1377.

11 - صائبي، محمد - جزوه درسي برنامه ريزي استراتژيك نيروي انساني - مركز آموزش مديريت دولتي - 1378.

12 - كهن، گوئل - استراتژي تكنولوژي اطلاعاتي و توسعه ملي - فصلنامه مديريت دولتي شماره 38 - 1376.

13 - ممي زاده، جعفر - سيستم هاي اطلاعات مديريت - فصلنامه مديريت دولتي شماره 24 - 1373.

14 - ميرسپاسي، ناصر - مديريت منابع انساني و روابط كار - انتشارات شروين - چاپ چهارم - 1374.

 

 

مدیریت ورهبری (15)

 

طراحي سيستم اطلاعات منابع انساني

پياده كردن يك نظام اطلاعات تنها با خريد سخت افزارها و نرم افزارها پايان نمي يابد. اين كار شامل دگرگوني در كارها، مهارتها، مديريت و سازمان نيز مي گردد. بنابه فلسفه »فني - اجتماعي« بدون رويكرد به كاربران، نمي توان يك نظام نوين اطلاعات برپا ساخت.

ديــــدگاه »فني - اجتماعي« خاطرنشان مي كند كه برپاكنندگان نظامهاي نوين هر دو مسئوليت فني و اجتماعي را به عهده دارند. (لاودن، مديريت امور كاركنان و منابع انساني) همچنين تكنولوژي، محيط، اندازه يا بزرگي سازمان تعيين كننده نوع سيستم اطلاعاتي و شيوه پــــردازش آنها در سازمان مي باشند. (ال دفت، تئوري سازمان و طراحي ساختار) طراحي و راه اندازي يك سيستم اطلاعاتي منابع انساني را مي توان در 5 مرحله انجام داد. (سعادت)  

مرحله اول: مطالعه و شناخت سيستم فعلي: اولين مرحله در طراحي يك سيستم اطلاعاتي بررسي وضعيت سيستم اطلاعات موجود در سازمان است و درصورت عدم وجود يك سيستم اطلاعاتي رسمي در سازمان، ضروري است كه هر سيستم ديگر موجود شناسايي گردد. هدف از بررسي سيستم اطلاعاتي فعلي پاسخ به سوالاتي از اين قبيل است:

- حجم اطلاعاتي كه سيستم فعلي مي تواند آن را پردازش كند چقدر است؟

- كيفيت اطلاعات درچه حدي است؟

- چه نوع اطلاعاتي موردنياز است؟

- اطلاعات از چه منابعي به دست مي آيد؟

همچنين مطالعه سيستم اطلاعات موجود بايد براي ما روشن سازد كه آيا سيستم اطلاعات مركزي وجود دارد يا اينكه هر قسمتي به طور مستقل اطلاعات موردنياز خود را پردازش مي كند.

مرحله دوم: تعيين اولويتهاي اطلاعاتي: همه اطلاعات به يك اندازه داراي ارزش و اهميت نيست. فقدان برخي از اطلاعات مي تواند موجب ناكامي در برنامه ها شود. بنابراين، سيستم هاي اطلاعاتي بايد طوري طراحي گردد كه اولاً اطلاعـــات ضروري و مهم براي تصميم گيــــري را تهيه كند و دراختيار تصميم گيرندگان قرار دهد و سپس درصورت لزوم و به صرفه بودن ازنظر وقت و هزينه، اطلاعات كم اهميت را دراختيار بگذارد. مديران علاوه بر شناخت سيستم ها نياز به شناخت سازمان و عوامل آن خواهند داشت. از اين رو شناخت كل سازمان براي آنها ضروري است. درك نظام همراه با شناخت سازمان دستمايه گزينش شكل ويژه و مناسب نظام اطلاعات براي سازمان مي شود كه بدان معماري نظام اطلاعات 
 عنوان مي دهند كه مي توان آن را تركيبي از اطلاعات و مديريت دانست. (لاودن) اولويتهايي كه مي توان براي سيستم اطلاعـــاتي منابع انساني در زمينه برنامه ريزي نيروي انساني درنظر گرفت شامل: اطلاعاتي در زمينه جمعيت و نيروي كار، روندها و دگرگونيهاي اقتصادي و اجتماعي و قوانين و مقررات و فعاليتهاي دولت به انضمام مسايل مربوط به عرضه و تقاضاي نيروي انساني است.

مرحله سوم: طراحي سيستم اطلاعاتي جديد: در اين مرحله طراحي و پيشنهاد سيستم اطلاعاتي جديد انجام مي شود. سيستم جديد بايد جوابگوي تمام نيازهاي اطلاعاتي سازمان درمورد منابع انساني باشد. يكي از مشخصات چنين سيستمي وروديهاي متعدد و زياد است. انواع اطلاعات خام از منابع و مراكز مختلف ازطريق اين وروديها به سيستم وارد، بعد از پردازش به صورت اطلاعات طبقه بندي شده و گزارشهـــــا در يك جا متمركز و براي برنامه ريزي نيروي انساني و ساير برنامه ريزيها دراختيار مــــــديران سطوح مختلف و تصميم گيرندگان قرار مي گيرد. مهمترين ويژگي چنين سيستمي ادغام و يك كاسه كردن تمام اطلاعات مربوط به نيروي انساني است. بايد توجه داشت وجود اطلاعات بي حد و حصر يا انفجار اطلاعات خود عاملي درجهت عدم كارايي سازمان ممكن است تبديل شود. بنابرايــن، ويژگيهاي يك طراحي مناسب سيستم هاي اطلاعاتي مديريت منابع انساني جهت برنامه ريزي عبارت است از:(زاهدي، تجزيه و تحليل سيستم ها)

1 - دردسترس بودن
، يعني امكان دستيابي به اطلاعات از راههاي ساده و با زبانهاي طبيعي؛

2 - به هنگام بودن
 ، يعني امكان دريافت اطلاعات در زمان مناسب به گونه اي كه فرصت اقدام از دست نرفته باشد؛

3 - دقيق بودن
، يعني گزارشها بايد درحد امكان بدون خطا يا اشتباه باشد؛

4 - مرتبط بودن
 ، يعني اطلاعــات حاوي جزئيات كسل كننده و حاشيه هاي نامربوط نباشد؛

5 - قابليت كاربرد
 ، يعني شكل خروجي با چگونگي شناخت، اولويتها و مطلوبيتهاي كاربران تطابق داشته باشد.

نكته اي ديگر كه در طراحي سيستم اطلاعاتي بايد مدنظر قرار داد اين ست كه در عصر اطلاعات ارزش افزوده ازطريق تبديل اطلاعات به دانش و همچنين سرعت انتقال آن حاصل مي شود.

بنابراين، اگر شبكه اطلاعات سرعت كافي نداشتــــه باشد ارزش سيستمي كه طراحي مي شود صفر خواهدبود.(رضائيان) در طراحي سيستم جــديد همراهي و مشاركت كاركنان مي تواند درجهت افزايش كارايي و كاهش تنش، اثرات مثبتي در سازمان برجاي گذارد.

درمورد انتخاب و طراحي سيستم جديد، مديران بايد آن را براي مدت زمان كوتاهي، به كار گيرند كه اين مرحله را در اصطلاح نصب آزمايشي گويند. سپس بر ارزيابي نتايج بپردازند و درصورت مثبت بودن نتايج، نصب موقت به نصب دايم تبديل كنند و در غير اين صورت از ادامه فعاليت سيستم جلوگيري به عمل آورند.

درصورت عدم رضايت سيستم طراحي شده بايد مجدداً از مرحله اول فرايند را آغاز كنيم تا با رفع معايب و مشكلات سيستم موردنظر را به اجرا درآوريم.

مرحله چهارم: انتخاب و نصب كامپيوتر (درصورت لزوم): درصورتي كه سرعت عمل، دقت و صحت يك سيستم دسته اطلاع رساني قابل قبول نباشد و نتواند نيازهاي اطلاعاتي سازمان را رفع كند لازم است از كامپيوتر استفاده شود. همچنين بايد توجه داشت كامپيوتر را مطابق سيستم اطلاعاتي انتخاب كرد نه برعكس. درمورد سيستم هايي نيز كه از كامپيوتر استفاده مي كنند، ارتقا سيستم ها و بكارگيري سخت افزار و نرم افزار جديد با توجه به دگرگوني محيط و تغييرات مستمر ضروري است.

همچنين با توجه به تغييرات سريع در صنايع كامپيوتر و سخت افزارهاي مربوط به آن سيستم بايد توانايي روزآمد شدن همگام با تغييرات جديد را نيز داشته باشد.

مرحله پنجم: حفظ كيفيت سيستم اطلاع رساني: كيفيت اطلاعـاتي كه از سيستم موجود بيرون مي آيد به كيفيت داده هايي كه وارد سيستم شده است بستگي دارد. بنابراين، تمام قسمتها بايد بتوانند اطلاعات مهم را از اطلاعات بي ارزش تشخيص دهند و با ارسال اطلاعات مفيد و همچنين فرستادن گزارشهاي صحيح، دقيق و به موقع كيفيت سيستم اطلاعاتي منابع انساني را بهبود بخشد. منظور از كيفيت اطلاعات اين است كه مديران بايد بين »بايد«ها و »هست«هاي گزارش شده مقايسه اي انجام دهند. اطلاعات دقيق تر، كيفيت بالاتري را براي مديران و امنيت بيشتر را به وجود مي آورند. درعيــــن حال هزينه بيشتري را نيز موجب مي شود. (رضائيان)

درصورت تداوم كاربرد سيستم، مديران بايد به منظور نكات ايمني و حفاظتي، برنامه منسجم و جامع تعمير و نگهداري را تهيه و تدوين كنند تا درصورت بروز هرگونه مشكلي با رفع سريع آن، سلامت را به سيستم بازگردانند.


مدیریت ورهبری(14)


 

سيستم هاي اطلاعات منابع انساني


مشخص ساختن سيستم اطلاعاتي منابع انساني نخستين و مهمترين گام رهيافت موفقيت آميز مديريت نيروي انساني است (بنيسون، برنامه ريزي نيروي انساني). به عقيده »مالكلم بنيسون« اطلاعات را بايد به منزله كليد استراتژي در برنامه ريزي نيروي انساني دانست. موجودي نيروي انساني، تقاضا و عرضه آن در آينده را مي توان به وسيله سيستم اطلاعات منابع انساني تعيين كرد. بايد توجه داشت كه هدف سيستم هاي اطلاعات منابع انساني برنامه ريزي براي سازمان نيست، بلكه سازمان و مديريت را در برنامه ريزي نيروي انساني كمك مي كنند.
 


تعاريفي براي سيستم هاي اطلاعاتي بيان شده كه تعدادي از آنها به شرح زير هستند:

1 - سيستم اطلاعات منابع انساني عبارت است از يك روش سازمان يافته جمع آوري، نگهداري و ارائه اطلاعات به مديران به منظور تصميم گيري در امور چهارگانه مديريت منابع انساني. چنين سيستمي بايد داراي مشخصات زير باشد:


الف - اطلاعات به روز باشد و به موقع دراختيار استفاده كننده قرا رگيرد؛

ب - اطلاعات صحيح و دقيق باشد؛


پ - اطلاعات مربوط و موردنياز مديران باشد؛


ت - كليه اطلاعات موردنياز براي هر نوع تصميم گيري به طور سريع دراختيار قرار گيرد. (ميرسپاسي، مديريت منابع انساني)

2 - منظور از سيستم اطلاعات منابع انساني، استفاده از روشي منظم و سازمان يافته براي كسب اطلاعاتي است كه تصميم گيري عقلايي درباره منابع انساني را در سازمان امكان پذير مي سازد. اين اطلاعات بايد به روز، صحيح، دقيق، كوتاه و مختصر، مربوط و مناسب، كامل و بهنگام باشد. (سعادت)

3 - سيستم اطلاعــات منابع انساني به مجموعه اي از داده هاي منظم، قابل اتكا و معتبر عنوان مي شود كه براي برنامه ريزي نيروي انساني به كار مي رود.
4 - سيستم اطلاعات منابع انساني به يك نظام اطلاعاتي رايانه اي معمولي ناميده مي شود كه در مديريت امور كاركنان و منابع انساني به كار برده مي شود. هر نظام اطلاعاتي منابع انساني به طور منطقي يك سياهه از شغلها و مهارتهاي موجود در سازمان است.

سيستم اطلاعات منابع انساني مجموعه اي از ابزارهاي مديريت است كه مديران را توانا مي سازد تا براي بهره گيري از منابع انساني سازمان هدفهايي برپا دارند و ميزان كاميابي در رسيدن به اين هدفها را تعيين كنند. (دولان)
درمورد برنامه ريزي نيروي انساني اشاره شد كه برنامه ريزي نيروي انساني درحقيقت يك فرايند استراتژيك است، سيستم هاي اطلاعاتي مديريت نيز در سازمان از اهميت استراتژيك برخوردارند و آن را بايد به عنوان يك مقوله استراتژيك در نظر گرفت.






 

مدیریت ورهبری(13)

كاربرد سيستم هاي اطلاعاتي منابع انساني
باتــــوجه به اهميت اطلاعات در امر برنامه ريزي نيروي انساني، اطلاعات را بايد يكي از منابع مهم سازمان دانست. ايجاد و بكارگيري سيستم هاي اطلاعات مديريت منابع انساني را بايد از اولويتهاي هر سازمان برشمرد كه نسبت بــــه اجراي آن بايد اقدام كرد. برنامه ريزي نيروي انساني برپايه بكارگيري سيستم هاي اطلاعات مديريت در كمك به اتخاذ تصميم هــــاي مربوط به منابع انساني پي ريزي مي شود.

فرايند برنامه ريزي نيروي انساني

براي فرايند برنامه ريزي نيروي انساني
تعاريفي بيان شده كه تعدادي از آن به شرح زير است:

1 - برنامه ريزي نيروي انساني را فرايند پديدآوردن و تعيين هدفهــــا، سياستها و برنامه هايي گويند كه به پرورش، كاربرد و توزيع نيروي انساني مي پردازد تا مقاصد اقتصادي، خدماتي و... تامين شود (صائبي، برنامه ريزي استراتژيك)؛

2 - برنامه ريزي نيروي انساني فرايندي است كه به وسيله آن سازمان معين مي كند كه براي نيل به اهداف خود به چه تعداد كارمند، با چه تخصص و مهارتهايي براي چه مشاغلي نياز دارد (سعادت، مديريت منابع انساني)؛

3 - برنامه ريزي نيروي انساني عبارت است از تعيين تعداد افرادي كه در سالهاي آينده براي تامين هدفهاي سازمان بايد انتخاب گردند، آموزش ببينند، ترفيع يابند، بازنشسته يا اخراج شوند و مانند آن، كه براساس تسهيلات و وسايل موردنياز تخمين زده مي شود (رضائيان، اصول مديريت).

براي برنامه ريزي نيروي انساني تعاريف مشابه ديگري بيان شده كه به موارد بيان شده اكتفا مي كنيم.

ذكر اين نكته ضروري است كه بعضي از صاحبنظران مديريت برنامه ريزي نيروي انساني را دراصل يك برنامه ريزي استراتژيك مي دانند كه درجهت اهداف كلي سازمان و شيوه هاي لازم براي نيل به اهداف كلي حركت مي كند. منابع اعم از مالي، فيزيكي، اطلاعاتي، انساني، اوضاع و احوال بازار كار، توسعه خدمات و بسياري ديگر از عوامل درون و برون سازمان در برنامه ريزي نيروي انساني بايد موردتوجه قرار گيرند كه همه آنها را بايد عوامل استراتژيك دانست (ابطحي، مديريت منابع انساني).

مراحل

بــرنامه ريزي منابع انساني را در 4 مرحله مي توان به اجرا درآورد (ال دولان، مديريت امور كاركنان و منابع انساني):

1 - گردآوري، تحليل و پيش بيني داده ها به منظور پيش بيني عرضه منابع انساني (و برپاداشتن يك نظام اطلاعاتي منابع انساني) و پيش بيني تقاضاي منابع انساني (و افزودن بر نظام اطلاعاتي منابع انساني)؛

2 - تعيين هدفها و سياستهاي كلي منابع انساني و جلب حمايت مديران بلندپايه درمورد آنها؛

3 - طــراحي و به انجام رساندن طرحها و برنامه هاي عملي در زمينه هايي مانند كارمنديابي، آموزش و ترفيع كه سازمان را قادر خواهدساخت به هدفهاي منابع انساني خود دست يابد؛

4 - نظارت بر طرحها و برنامه هاي امور كاركنان و ارزيابي آنها به منظور آسان كردن پيشرفت به سوي هدفهاي برنامه ريزي منابع انساني.

بدون برنامه ريزي منابع انساني اثربخش، شغلهاي بي متصدي را اغلب مي توان تشخيص داد تا بي متصدي بودن آنها اعلام گردد. درنتيجه كارمنديابي، گزينش و به كارگماري ممكن است بدون آگاهي از شغلهايي صورت گيرند كه بدون مشاغل هستند يا آنكه اين گامها چنان به شتاب برداشته شوند كه به كارگرفتن فرايند كامل كارمنديابي و گزينش شدني نباشد (ال دولان).



مدیریت ورهبری(12)

سازمان رسمي و سازمان غير رسمي همانطور كه قبلاَ اشاره شده يكي از نتايجي كه مطالعات هاتورن و سپس تحقيق ساير محققان مكتب روابط انساني به بار آورد، كشف وجود سازمانها و گروههاي غيررسمي بود. براي توضيح آن ابتدا سازمان رسمي و سپس سازمان غيررسمي را توضيح مي دهيم.

سازمان رسمي

« سازمان رسمي عبارت است از اختيارات مقامات و روابط بين آنها و كاركنان بر حسب مقررات و قواعد وضع شده » بدين ترتيب سلسله روابط بين مشاغل و مقامات سازمانها براي دستيابي به هدف مشخص كه براساس طرح و نقشه قبلي برقرار مي شود و حدود آن نيز به وسيله مقررات و يا به وسيله مديران مشخص مي گردد، سازمان رسمي ناميده مي شود.

در سازمان رسمي اين موارد روشن و مشخص است:

1-    اختيارات و قدرت سازماني هر مقام

2-   نوع مشاغل كاركنان سازمان و محل سازماني آنها

3-  كيفيت سلسله ارتباطات رسمي بين افراد

4-   حدود قلمرو وظايف هر يك از مشاغل و صاحبان مشاغل

 

سازمان غير رسمي

به طور كلي سازمان غير رسمي از گروهها و افرادي به وجود مي آيد كه در درون يك سازمان اداري يا سازمان رسمي داراي روابط شخصي و اجتماعي بين خود هستند. اين روابط از طرف مقامات سازمان به رسميت شناخته نمي شود.

 

خصوصيات سازمانهاي غير رسمي

1-  از آنجا كه سازمانهاي غير رسمي بر اثر خواسته هاي افراد، به خصوص خواسته هاي دروني آنها به وجود آمده است، نمي توان آنها را با دستورالعمل هاي اداري ملغي كرد يا از بين برد.

2-  برخلاف سازمانهاي رسمي كه اختيارات از بالا به پايين واگذار مي شود، در سازمانهاي غيررسمي معمولاَ اختيارات به صورت افقي و يا از پايين به بالا جريان پيدا مي كند.

3- سازمانهاي غيررسمي، برخلاف سازمانهاي رسمي كه ممكن است خيلي بزرگ و گسترده باشند، غالباَ كوچك و محدود هستند و تعداد آنها از چند نفر تجاوز نمي كند.

4-  اختيارات و تفويض آن در سازمان غيررسمي بيشتر بر اساس اعتماد است در حالي كه در سازمان رسمي براساس سلسله مراتب و مشاغل قرار دارد.

5-  رهبران سازمانهاي غيررسمي، با معيارهايي از قبيل شخصيت، نفوذ معنوي، لياقت، كبرسن و نظاير آن انتخاب مي شوند، در حالي كه در سازمان رسمي ممكن است مسئول يا مديري، هيچيك از اين خصوصيات را نداشته باشد.

6-   گروههاي غيررسمي نسبت به تغيير و تحول سازمان رسمي يا غيررسمي مقاومت نشان مي دهند.

7-  در محتواي شبكه ارتباطات غير رسمي شايعات تأثير زيادتري مي گذارد و اطلاعات درست نيز سريع تر انتقال پيدا مي كند.

 

مدیریت ورهبری(11)

الگوي سازماني پست مدرن (پسانوگرايي)

عوامل محيطي در زمان كنوني به سرعت در حال تغيير و تحول اند، رقابت در سطح جهان مطر-ح است، نيروي كار ناهمگون مي باشد، مسائل اخلاقي به شدت مطرح اند، تكنولوژي و سيستم هاي ارتباطي به سرعت پيشرفت مي كنند، مديريت به جاي اينكه درباره بهره وري و گاهي استثمار كاركنان بينديشد در انديشه عوامل زيست محيطي است و مي خواهد به روش طبيعي عمل نمايد كه در اين ميان انتظارات كاركنان تغيير يافته و درصدد رشد شخصي و حرفه اي خود برآمده اند و چون گذشته به فكر سود و پول نيستند بلكه به فرصت هاي حاصل در سازمان جهت رشد شخصي اهميت قائل اند در چنين شرايطي است كه سازمان ها بايد واكنش هاي متفاوتي نسبت به افراد و عوامل محيط از خود نشان دهند.

مديران فردا بايد سازمان هايي را طرح ريزي كنند كه بتوانند در برابر تغييرات سريع جهاني واكنش مناسب از خود نشان دهند.

در سازمان ها در واكنش نسبت به تغييراتي كه در جامعه رخ مي دهد تغييرات عمده اي در حال رخ دادن است. در نمودار زير اين تغييرات نشان داده شده است و سازمان ها از وضعيت « نوين يا مدرن » به سوي « الگوي سازماني پسانوگرايي يا پست مدرن » پيش مي روند.

يك الگو (حوزه تفكر غالب) عبارت است از يك مجموعه ذهني يا فكري مشترك كه بيانگر راهي اساسي يا بنيادي از شيوه انديشيدن، پنداشت، برداشت يا درك از جهان است. نوع درك و باور فرد مسير رفتار او را تعيين مي كند. در جامعه كنوني كه سرعت تغييرات سرسام آور شده است، شيوه هاي انديشيدن و درك دستخوش دگرگوني و تحول شده و اين پديده موجب تغيير در رفتارهايي شده است كه در سازمان ها رخ مي دهد.

 

 

نمودار مقايسه الگوي سازماني نوگرا با پسانوگرا(مدرن با پست مدرن)

 

نوگرا(مدرن )

متغيرهاي محتوايي

پسانوگرا(پست مدرن)

با ثبات

پول، ساختمان،ماشين آلات

تكراري

بزرگ

رشد،كارايي

موجوديت كاركنان يك امر قطعي تلقي مي شود

محيط

شكل سرمايه

تكنولوژي

اندازه

هدف ها

فرهنگ

متشنج

اطلاعات

غير تكراري

كوچك يا متوسط

يادگيري،اثربخشي

تفويض اختيار به كاركنان

نوگرا(مدرن )

ره آوردهاي سازماني

پسانوگرا(پست مدرن)

خشك و متمركز

مرزهاي مشخص

خودكامه

رسمي،مكتوب

ديوان سالار

مديران

پدر سالار

ساختار

 

رهبري

ارتباطات

كنترل

برنامه ريزي و تصميم گيري

اصول راهنما

انعطاف پذير و غيرمتمركز

مرزهاي پراكنده(نامشخص)

رهبري خدمتگذار

غيررسمي، شفاهي

غير متمركز،خودكنترلي

همگاني

مساوات و برابري

 

در دنياي كنوني كه آن را عصر پسانوگرايي يا پست مدرن مي نامند محيط به هيچ وجه ثبات ندارد و سازمان هاي اين عصر متوجه محيط پر هرج و مرج و غير قابل ژيش بيني جهان شده اند. دنيايي كه از جمله ويژگي هايش تغييرات سريع، پيچيدگي و شگفتي هاست، مديريت نمي تواند به شيوه هاي سنتي محتواي دورن و بيرون سازمان را بگشايد، اندازه گيري كند، پيش بيني نمايد يا آنها را كنترل كند. سازمان براي سازش يا كنارآمدن با اين پديده ناشناخته به الگويي جديدتر نياز دارد تا بتواند در سايه ساختارهاي تمركززدا و از طريق محدودتركردن گسترده خود به جنبه هاي همكاري و تعاون، در سطح افقي‏ توجه بيشتري نمايد.

در سازمان هاي « پست مدرن» سرمايه به صورت پول يا ماشين آلات نيست، بلكه به صورت                       « اطلاعات» است. شيوه هاي ايجاد انگيزه در كاركنان مبتني بر روش هايي است كه بتوان رضايت باطني آنها را (از نظر كار) تأمين كرد. زماني تصميمات بر عهده مديريت شركت بود، ولي در زمان كنوني بسياري از اختيارات به كاركنان واگذار شده است و مأموريت هاي سازمان به صورتي آشكار ابراز مي گردد تا تصميمات به گونه اي اتخاذ گردد كه بتوان به اين هدف ها دست يافت. در سازمان هاي « پست مدرن» هنوز هم مديريت معقول از اهميت زيادي برخوردار است. ولي ويژگي هاي رهبري بسيار متفاوت است. رهبري « خدمتگذار» در كانون فعاليت ها قرار مي گيرد.

 

مدیریت ورهبری (10)

ابعاد طرح سازمان

ديدگاه سيستمي بر اين اساس قرار دارد كه در درون سازمان فعاليت هاي دائمي و پويا در جريان است. گام بعدي براي درك سازمان اين است كه به ابعادي از سازمان توجه شود كه بيان كننده ويژگي هاي خاص سازمان هستند. اين ابعاد به همان صورت سازمان را تشريح مي كنند كه شخصيت و ويژگي هاي فيزيكي معرف افراد هستند.

ابعاد سازماني به دو گروه طبقه بندي مي شوند: ساختاري و محتوايي

ابعاد ساختاري بيان كننده ويژگي هاي دروني يك سازمان هستند آنها مبنايي به دست مي دهند كه مي توان بدان وسيله سازمان ها را اندازه گيري و با هم مقايسه كرد.

ابعاد محتوايي معرف كل سازمان هستند‎‏ًًٌَُُُ، مثل اندازه گيري يا بزرگي سازمان، نوع تكنولوژي، محيط و هدف هاي آن . آنها معرف جايگاه سازمان هستند و بر ابعاد ساختاري اثر مي گذارند. ابعاد محتوايي مي توانند مبهم باشند، زيرا آنها نشان دهنده سازمان و محيطي هستند كه ابعاد ساختاري در درون آن قرار مي گيرند. براي ارزيابي و درك سازمان، هر دو بعد ساختاري و محتوايي ضروري است.

 

ابعاد ساختاري

1.رسمي بودن به اسناد و مداركي اطلاق مي شود كه در سازمان وجود دارد. در اين اسناد روش ها، شرح وظايف، مقررات و سياست هايي را كه سازمان بايد رعايت و اجرا نمايد نوشته شده است. اين اسناد نشان دهنده نوع رفتار و فعاليت هاست.

2. تخصصي بودن

تخصصي بودن يك سازمان يعني اين كه سازمان مزبور تا چه اندازه يا تا چه درجه اي كارها و فعاليت هاي خود را به وظايف جداگانه و تخصصي تقسيم كرده باشد.

3.داشتن استاندارد

داشتن استاندارد به موردي اطلاق مي شود كه بسياري از كارهاي مشابه به روشي يكسان و همانند انجام شوند.

4.سلسله مراتب اختيارات

مقصود از سلسله مراتب اختيارات مشخص كردن اين موضوع است كه هريك از افرد بايد گزارش كار خود را به چه كسي بدهدو همچنين حيطه كنترل (نظارت) هر يك از مديران مشخص مي شود.

5.پيچيدگي

مقصود از پيچيدگي تعداد كارها يا سيستم هاي فرعي است كه در درون يك سازمان انجام مي شود يا وجود دارد. پيچيدگي را مي توان از مجراي سه بعد سنجيد: عمودي، افقي و فضايي.مقصود از عمودي تعداد سطحي است كه در سلسله مراتب اختيارات وجود دارد. پيچيدگي سازمان از نظر افقي، مربوط به تعداد عنوان شغلي يا دوايري است كه به صورت افقي در سراسر سازمان وجود دارند. پيچيدگي سازمان از نظر فضايي به محل ها و مناطق جغرافيايي اطلاق مي شود.

6.متمركز بودن

در سلسله مراتب اختيارات، متمركز بودن به آن سطح از اختيارات گفته مي شود كه قدرت تصميم گيري دارد. هنگامي كه تصميم در سطح بالاي سازماني گرفته شود، آن سازمان را متمركز مي نامند. هنگامي كه تصميم گيري ها به سطوح پايين تر سازمان تفويض گردد، مي گويند كه سازمان غير متمركز است.در رابطه با خريد وسايل، تعيين هدف، انتخاب عرضه كنندگان كالا، تعيين قيمت، استخدام كاركنان و مشخص كردن حيطه كنترل و بازاريابي، يك سازمان مي تواند به صورت متمركز يا غير متمركز عمل كند.

7. حرفه اي بودن

حرفه اي بودن به سطح تحصيلات رسمي و آموزشي كاركنان اطلاق مي شود. اگر در يك سازمان، كاركنان براي گرفتن شغل بايد دوره هاي آموزشي بلندمدت را طي كنند، مي گويند كه سازمان بسيار حرفه اي است. براي تعيين ميزان حرفه اي بودن سازمان ميانگين سال هاي آموزشو تحصيلات كاركنان را تعيين مي كنند. در حرفه پزشكي اين دوره تا حدود بيست سال طول مي كشد و در شركت هاي ساختماني اين دوره حدود ده سال مي شود

8. نسبت هاي پرسنلي

اين نسبت بيان كننده به كارگيري افرادي است كه براي وظايف مختلف و دواير گوناگون به استخدام سازمان درمي آيند. نمونه هايي از نسبت پرسنلي عبارت اند از نسبت مديريت، نسبت اداري، نسبت ستادي يا نسبت كاركناني كه دستمزد مستقيم و كاركناني كه دستمزد غير مستقيم مي گيرند. براي محاسبه نسبت پرسنلي، تعداد كاركنان يك گروه يا يك طبقه را بركل تعداد كاركنان سازمان تقسيم مي كنند.

 

ابعاد محتوايي

1.    اندازه

اندازه سازمان عبارت است از بزرگي آن كه به صورت تعداد افراد يا كاركنان مشخص مي گردد. بزرگي را  مي توان  با توجه به يك واحد خاص، يك دايره، يك بخش يا كل سازمان مشخص كرد.

2.    تكنولوژي سازمان

تكنولوژي سازمان عبارت است از ماهيت زيرسيستم توليد، و شامل عمليات و روش هاي فرايند توليد(تبديل اقلام مصرفي به اقلام توليدي)مي شود. نمونه هايي از تكنولوژي سازماني عبارت اند از يك كلاس درس در دانشكده يا يك پالايشگاه نفت.

3.    محيط

محيط شامل عواملي مي شود كه در خارج از مرز سازمان وجود دارند. برخي از اين عوامل عبارت اند از صنعت، دولت، مشتري، عرضه كنندگان كالا و مؤسسات مالي. سازمان هاي ديگر از جمله مهم ترين عوامل محيطي هستند كه بر يك سازمان اثر مي گذارند.

4.    اهداف و استراتژي سازمان

 در اين مقوله هدف و شيوه هاي رقابتي شركت كه آن را از ساير سازمان ها متمايز مي كند، مشخص          مي شود. معمولاَ هدف ها به صورت اسناد نوشته هستند، كه بيان كننده و نشان دهنده مقصود غايي و هميشگي شركت مي باشند. استراتژي عبارت است از يك برنامه عملي كه به موجب آن شيوه تخصيص منابع و فعاليت هاي شركت در رابطه با محيط و در راه نيل به هدف هايس تعيين مي گردد. هدف ها و استراتژي هاي سازمان مشخص كننده دامنه فعاليت ها و رابطه اي است كه سازمان با كاركنان، مشتريان و رقباي خود دارد.

5.    فرهنگ

فرهنگ سازمان نشان دهنده مجموعه اي از ارزش ها، باورها، هنجارها و تفاهم هايي است كه سازمان در آنها با كاركنان وجوه مشترك دارد. امكان دارد كه اين ارزش ها مربوط به نوعي رفتار و رعايت برخي از اصول اخلاقي، تعهد در برابر كاركنان، كارايي يا ارائه خدمت به مشتري باشند، كه همه آنها به عنوان ابزار و وسايل مورد استفاده قرار مي گيرند و اعضاي سازمان بدان طريق به يكديگر مرتبط مي شوند. فرهنگ سازمان چيز نانوشته اي است ولي با توجه به شعارها، جشن ها، نوع لباس و نماي سازمان قابل مشاهده مي باشد.

 

 

مدیریت ورهبری (9)

آشنايی با برنامه ريزی و مديريت استراتژيک

تعريف برنامه ريزي
برنامه ريزي عبارتست از فرايندي داراي مراحل مشخص و بهم پيوسته براي توليد يك خروجي منسجم در قالب سيستمي هماهنگ از تصميمات .
برنامه ریزی فكر كردن راجع به آينده يا كنترل آن نيست بلكه فرايندي است كه به طبقه بندي و اولويت بندي منابع محدود پرداخته و بهترين و كاراترين روش استفاده از منابع را به منظور ايجاد بيشترين ارزش افزوده انتخاب مي نمايد. برنامه ريزي، تصميم‌گيري در شكل معمول آن نيست بلكه از طريق فرايند برنامه ريزي، مجموعه‌اي از تصميمات هماهنگ اتخاذ مي‌شود. برنامه ریزی مي‌تواند براي زمان حال يا آينده انجام شود، اما آنچه حائز اهميت است توجه به منابع محدود و برنامه ريزي آنها به اقتضاي شرايط است.
بر طبق اين تعريف، تصميم‌گيري‌هاي مقطعي و ناپيوسته و اتخاذ سياستها براي پيشبرد سازمان در زمان حال يا آينده برنامه ريزي نيستند. برنامه ريزي متكي بر انتخاب و مرتبط ساختن حقايق است حقيقت محدود بودن منابعي كه در اختيار يك سازمان قرار دارند و حقيقت تغييرات پر شتاب شرايط اقتصادي ، اجتماعي، فرهنگي ، سياسي و تكنولوژيكي و زيست محيطي و آثار آنها بر سازمان ما ، اين حقايق مفاهيمي واقعي، قابل آزمون و اندازه‌گيري هستند. بدين معني كه بخشي از آنها قابل اندازه گيري دقيق هستند و برخي ديگر با بررسي روندهاي حركت قابل پيش بيني خواهند بود.
محدوديت منابع و شرايط محيطي و ديدگاهها نسبت به آنها و ارزشهايي كه براي سازمان متصور هستيم به عنوان حقايقي تلقي مي‌شوند كه فرايند برنامه ریزی بر اساس آنها صورت مي گيرد. همانطور كه اشاره شد برنامه ريزي صرفاً يك فرايند تصميم‌گيري نيست بلكه فرايندي شامل روشن ساختن و تعريف حقايق و تشخيص تفاوت بين آنهاست يا به عبارتي گونه‌اي فرايند ارزيابي است كه در پايان آن، در انتخاب حقايق ارزيابي شده تصميم‌گيري مي‌شود.
برنامه بياني روشن، مستند و مشروح از مقاصد و تصميمات است. برنامه خروجي فرايند  برنامه ريزي است اما برنامه ريزي يك فرايند پيوسته است كه بيش از اتخاذ هر تصميمي آغاز شده و پس از اجراي آن تصميم ادامه مي‌يابد.

ويژگي‌هاي برنامه ریزی
برنامه ريزي يك فرايند ذهني آگاهانه با خصوصيات زير است :
1) تشخيص يك نياز يا انعكاس يك انگيزه.
2) جمع‌آوري اطلاعات در خصوص نياز ايجاد شده.
3) مرتبط ساختن اطلاعات و نگرشها.
4) تعريف اهداف در راستاي رسيدن به نياز.
5) تأمين مقدمات مورد نياز براي رسيدن به اهدافي كه ما را در راستاي رسيدن به نياز ياري مي كنند.
6) پيش‌بيني شرايط آينده
7) ساخت زنجيره‌هاي متفاوتي از اقدامات مبتني بر تصميمات متوالي
8) اولويت بندي گزينه هاي ممكن و انتخاب بهترين گزينه‌ها
9) تعريف سياستهاي اجراي برنامه
10) تعريف معيارهاي ابزار ارزيابي برنامه

انواع برنامه ريزي
برنامه ريزي از جنبه ماهيت به برنامه ریزی فيزيكي، برنامه ريزي سازماني، برنامه ريزي فرايند، برنامه ريزي مالي، برنامه ریزی وظيفه‌اي و برنامه ريزي عمومي دسته‌بندي مي‌شوند كه در اينجا منظور از برنامه ريزي، برنامه ريزي از نوع عمومي است. برنامه ریزی عمومي معمولاً تمام ديگر انواع برنامه ريزي را در خود دارد. برنامه ريزي را از جنبه افق زماني مي‌توان در قالب برنامه ريزي كوتاه‌مدت (برنامه ریزی عملياتي و تاكتيكي)، برنامه ريزي ميان‌مدت و برنامه ريزي بلندمدت دسته‌بندي نمود.

برنامه ريزي استراتژيك :
بيشتر برنامه ریزیها براساس ديدگاه عقلايي، داراي شكل «آرمانها و اهداف ـ طرحها و اقدامات ـ منابع مورد نياز» مي‌باشند. در اين مدلها، ابتدا آرمانها و اهداف سازمان تبيين شده، سپس طرحها و اقدامات لازم تعيين و در نهايت منابع مورد نياز براي انجام برآورد مي‌گردند. با توجه به اينكه در شرايط حاضر سازمانها در گير تغييرات پر شتاب شرايط محيطي از قبيل تغيير شرايط اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، تكنولوژيكي و زيست محيطي هستند و اينها عواملي هستند كه سازمانها را احاطه كرده اند لاجرم  اين تغيير شرايط  بر آرمانها و اهداف برنامه ريزي تأثير گذاشته و در نهايت باعث تغيير برنامه مي‌گردند. برنامه ريزي در شكل عقلايي فوق، ظرفيت و توانايي مقابله با چنين تغييراتي را نداشته و منجر به شكست مي‌گردد. اين شرايط موجب رشد اين تفكر شد كه در برنامه ريزي بايد بتوان مطابق با تغييرات، جهت حركت سازمان را تغيير داد و جهت و رفتار جديدي را در پيش گرفت. اين نگرش زمينه‌ساز ابداع برنامه ریزی استراتژیک شد. برخلاف برنامه ريزي سنتي كه در آن آرمانها و اهداف تعيين مي‌شوند هدف برنامه ريزي استراتژيك، تبيين و تدوين استراتژي است. بسته به نوع، تنوع و ماهيت تغييرات موجود در محيط مي‌توان تركيبي از برنامه ريزي سنتي و برنامه ریزی استراتژیک را بكار برد.

فلسفه استراتژی
همه سازمانها برای موفقیت به مدیریت قوی ، منابع کافی ، فرآیندهایی که ارزش افزوده ایجاد می نمایند ، نیروی انسانی متخصص و کارآمد و ... نیازمند هستند.اما آیا هیچگاه این پرسش مطرح شده است که سازمانها برای موفقیت چه نیازی به استراتژی دارند؟ بعضاً ممکن است استراتژی را با برنامة بلند مدت یکسان بدانیم. و وجود آن را نشانه ای از آینده نگری سازمان بدانیم. در صورتی که امروزه بسیاری از استراتژی ها عمری کوتاه تر از فاصله دو بهار دارند. علاوه بر این خواهیم دید که ماهیت استراتژی با برنامه متفاوت است.
مفهوم استراتژی زائیده فضای رقابتی و محدودیت منابع است. رقابت و محدودیت منابع زیر بنای فلسفه استراتژی به شمار می آیند.از آنجایی که سازمانها دارای منابع نامحدود نمی باشند و همواره با محدودیتهای منابع مالی،زمان، و محدودیت قوای فکری مواجه هستند ، صرف منابع محدود سازمان برای موضوعات غیر اصلی و کم اهمیت به معنی واگذاری میدان رقابتی به رقبایی است که منابع(محدود) خود را بر روی موضوعات اصلی محیطی متمرکز کرده اند.موضوعاتی که نتیجه اش مزیت رقابتی را برای سازمان به همراه خواهد داشت.رویکرد استراتژی این امکان را ایجاد می کند که سازمان ها با شناخت موضوعات اصلی و تمرکز منابع (محدود) برای تحقق آنها ، به بالاترین منافع ممکن در مقابل رقبا دست یابند.
با توجه به موارد یاد شده ماهیت استراتژی ، تشخیص فرصت های اصلی و تمرکز منابع در جهت تحقق منافع نهفته در آنهاست. به عبارت دیگر درونمایه اصلی استراتژی ، فرصتها هستند. و بدون دستیابی به فرصت های استراتژیک منافع استراتژیک در کار نخواهد بود.

تعریف استراتژی
تعاريف مختلف و متفاوتي از استراتژي ارائه شده است. در اينجا تعريفي ارائه مي‌شود كه بتواند مفهوم آن را در برنامه ريزي استراتژيك مشخص نمايد. استراتژي برنامه، موضع، الگوي رفتاري، پرسپكتيو، سياست يا تصميمي است كه سمت و سوي ديدگاهها و جهت حركت سازمان را نشان مي‌دهد. استراتژي مي‌تواند تحت سطوح سازماني، وظايف و محدوده زماني متفاوت تعريف شود. برنامه ريزي استراتژيك گونه‌اي از برنامه ريزي است كه در آن هدف، تعريف و تدوين استراتژيهاست. از آنجايي كه استراتژي مي‌تواند داراي عمر كوتاه يا بلند باشد برنامه ریزی استراتژیک مي‌تواند برنامه ريزي بلندمدت يا كوتاه‌مدت باشد اما متفاوت از آنهاست.
واژه «استراتژيك» معني هر آنچه را به استراتژي مربوط باشد در بردارد. واژه «استراتژي» از كلمه يوناني «استراتگوس» گرفته شده است كه به معناي رهبري است. برنامه ريزي استراتژيك كوششي است ساخت‌يافته براي اتخاذ تصميم‌هاي اساسي و انجام اعمالي كه ماهيت سازمان، نوع فعاليت‌ها و دليل انجام آن فعاليتها توسط سازمان را شكل داده و مسير مي‌بخشد. همانطور كه استراتژي نظامي پيروزي در جنگ است، برنامه ريزي استراتژیک نيز طرق انجام مأموريتهاي سازمان را دنبال مي‌كند.

مدیریت استراتژیک
هنر و  علم تدوین ، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفه ای چندگانه که سازمان را قادر می سازد به هدفهای بلند مدت خود دستیابد.همان گونه که از این تعریف استنباط می شود در مدیریت استراتژیک برای کسب موفقیت سازمانی بر چندین عامل تأکید می شود که عبارتند از :
• هماهنگ کردن مدیریت
• بازاریابی
• امور مالی (حسابداری)
• تولید (عملیات)
• تحقیق و توسعه
• سیستم های اطلاعات رایانه ای (IT)
مدیریت استراتژیک را بدین گونه نیز توصیف کرده اند : روشی منطقی ، عینی و سیستماتیک برای اتخاذ تصمیمات بزرگ در یک سازمان. در این مدیریت سعی می شود اطلاعات کمّی و کیفی به گونه ای تنظیم گردند که بتوان تحت شرایط نامطمئن تصمیمات اثربخش اتخاذ کرد.

ويژگيهاي مدیریت استراتژيك
فرايند مدیریت استراتژيك اساساً فرايندي هماهنگ‌كننده بين منابع داخلي سازمان و فرصتهاي خارجي آن مي‌باشد. هدف اين فرايند نگريستن از درون «پنجره استراتژيك» و تعيين فرصتهايي است كه سازمان از آنها سود مي‌برد يا به آنها پاسخ مي‌دهد. بنابراين فرايند برنامه ریزی استراتژیک، يك فرايند مديريتي است شامل هماهنگي قابليتهاي سازمان با فرصتهاي موجود. اين فرصتها در طول زمان تعيين شده و براي سرمايه‌گذاري يا عدم سرمايه‌گذاري منابع سازمان روي آنها، مورد بررسي قرار مي‌گيرند. حوزه‌اي كه در آن تصميمات استراتژيك اتخاذ مي‌گردند شامل
(1) محيط عملياتي سازمان،
(2) مأموريت سازمان و
(3) اهداف جامع سازمان مي‌باشد.
مدیریت استراتژيك فرايندي است كه اين عناصر را با يكديگر در نظر گرفته و گزينش گزينه‌هاي استراتژیک سازگار با اين سه عنصر را آسان مي‌سازد و سپس اين گزينه‌ها را بكار گرفته و ارزيابي مي‌كند
بايد توجه داشت كه فرايند مدیریت استراتژيك زماني باارزش است كه به تصميم‌گيرندگان اصلي كمك كند كه به صورت استراتژيك فكر كرده و عمل كنند. مدیریت استراتژیک به خودي خود هدف نيست بلكه تنها مجموعه‌اي از مفاهيم است كه براي كمك به مديران در تصميم‌گيري استفاده مي‌شود. مي‌توان گفت كه اگر استراتژيك فكر كردن و عمل كردن در فرايند مدیریت استراتژيك به صورت عادت درآيد، آنگاه فرايند مي‌تواند كنار گذاشته شود.

فرآيند مدیریت استراتژيك
فرآيند مدیریت استراتژيك به شرح زير مي باشد:
به طور كلي مدیریت استرات‍ژيك در چرخه زير خلاصه مي شود

تدوین استراتژی ها

 اجرای استراتژی ها   

ارزيابي استراتژی ها


مرحله تدوین استراتژی :
در این مرحله مأموریت سازمان تعیین می گردد و به شناسایی عواملی که در محیط خارجی سازمان را تهدیده می کنند یا فرصت هایی را برای سازمان بوجود می آورند پرداخته می شود. همچنین نقاط ضعف و قوت داخل سازمان شناسایی شده ، هدفهای بلند مدت مشخص شده ، استراتژیهای گوناگون بررسی می شوند و نهایتاً استراتژیهای مناسب برای ادامه فعالیت انتخاب می گردند.

درمرحله تدوین استراتژی مسائل زیر مطرح می شوند :
• تعیین نوع فعالیتی که سازمان می خواهد به آن بپردازد.
• تعیین فعالیتی که سازمان می خواهد از آنها خارج شود.
• شیوه تخصیص منابع
• تصمیم گیری در خصوص گسترش دادن یا متنوع ساختن فعالیتهای سازمان
• تصمیم گیری در خصوص ورود به یازارهای بین الملل
• تصمیم گیری در خصوص ادغام سازمان با سایر سازمانها یا تشکیل مشارکت با سایر سازمانها
• مشخص کردن شیوه های مصون ماندن از حرکات تند شرکت های رقیب
از آنجایی که هیچ سازمانی نمی تواند دارای منابع نامحدود باشد، برنامه ریزان استراتژیک (استراتژیت ها ) باید در خصوص اینکه کدامیک از استراتژیها می توانند بیشترین منافع را برای سازمان حاصل کنند تصمیم گیری نماید. و این مرحله، مرحله بسیار پر اهمیتی است چرا که این استراتژی ها مزایای رقابتی سازمان را در بلند مدت تعیین می نمایند.

مرحله اجرای استراتژیها:
اجرای اسنراتژیها ایجاب می کند که سازمان هدفهای سالانه ای را مشخص نموده ، سیاست ها را تعیین کند و در کارکنان انگیزه ایجاد نموده و منابع را به گونه ای تخصیص دهد که برنامه ها و استراتژیهای تدوین شده قابل اچرا باشند.
اجرای استراتژی ها مستلزم توسعه فرهنگی است که برنامه ها و استراتژی ها را تقویت نماید، یک ساختار اثربخش سازمانی شالوده ریزی کند، تلاشهای بازاریابی را هدایت نموده، بودجه بندی کند ، سیستم های اطلاعاتی بوجود آورد و از آنها استفاده نماید و سرانجام با توجه به عملکرد سازمان خدمات کارکنان را جبران نماید یا به عبارت دیگر بین عملکرد سازمان و جبران خدمات کارکنان رابطه ای معقول برقرار نماید.
اغلب اجرای استراتژیها را مرحله عملی مدیریت استراتژیک می نامند. منظور از اجرای اسنرانژی ها بسیج شدن کارکنان و مدیران برای به عمل درآوردن استراتژی های تدوین شده است.
برای اجرای موفقیت آمیز استراتژیها ، لازم است مدیران از نظر ایجاد ارتباطات فردی از مهارتهای بالایی برخوردار باشند. فعالیتهایی که برای اجرای استراتژیها اجرا می شوند برهمه کارکنان و مدیران یک سازمان اثر خواهند گذاشت. هر یک از بخش ها و واحدهای سازمانی باید درصدد پاسخ گویی به پرسشهایی از این قبیل باشند : "برای اینکه در اجرای برنامه ها و استراتژی های سازمانی  نقش خود را به خوبی ایفا کنیم ، چه باید بکنیم ؟ و چگونه می توانیم این کار را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم؟ " جنبه اصلی مرحله اجرای برنامه ها و استراتژی ها این است که مدیران و کارکنان تشویق و ترغیب شوند در سازمان با شیفتگی و افتخار و در نهایت از خود گذشتگی کار کنند و در راه دستیابی به هدف های تعیین شده از هیچ کوششی فروگذار نکنند.

مرحله ارزیابی استراتژی ها :
در مدیریت استراتژیک ارزیابی استراتژی ها آخرین مرحله به حساب می آید. مدیران نیاز شدید دارند که بدانند استراتژی های خاص و مورد نظر آنها در چه زمانی کارساز واقع نمی شود؛ اصولاً ارزیابی استراتژی ها بدین معنی است که باید در این مورد اطلاعاتی را گردآوری کرد . همه استراتژی ها دستخوش تفییرات آینده قرار می گیرند ، زیرا شرایط محیطی (عوامل داخلی و خارجی) به صورت دائم در حال تغییرهستند. برای ارزیابی استراتژی ها سه فعالیت عمده به شرح زیر انجام می گیرد:
1. بررسی عوامل داخلی و خارجی که پایه و اساس استراتژی های کنونی قرار گرفته اند.
2. محاسبه و سنجش عملکرد ها
3. اقدامات اصلاحی
بدان سبب باید استراتژی ها را مورد ارزیابی قرار داد که موفقیت امروز نمی توانند موفقیت فردا را تضمین نماید! موفقیت همیشه باعث بروز مسائل جدید و گوناگون می شود؛ سازمانی که به وضع کنونی خود بسنده نماید یا دچار نخوت و تکبر شود، محکوم به فنا خواهد بود.
در یک سازمان فعالیتهایی که در زمینه تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژی ها انجام می شوند در سه سطح سازمان اعمال می گردند که عبارتند از : سطح کل شرکت، سطح بخش یا واحد تجاری استراتژیک و سطح وظیفه ای .
مدیریت استراتژیک در قالب یک تیم رقابتی می کوشد با تقویت سیستم ارتباطات و روابط متقابل بین مدیران و کارکنان درسطوح مختلف سازمانی نقش یا وظیفه خود را به شیوه ای عالی ایفا نماید.
پیتر دراکر می گوید : کار اصلی مدیریت استراتژیک این است که از زاویه مأموریت شرکت به سازمان نگاه کند.

الگوی مدیریت استراتژيك
برای مطالعه فرایند مدیریت استراتژیک از یک الگو استفاده می شود ، الگوی ارائه شده در زیر یک الگوی جامع از فرایند مدیریت استراتژیک است که بسیار متداول و قابل قبول می باشد.

این الگو فرآیند های زیر را شامل می شود :
• تعريف مأموريت سازمان (چرايي سازمان)
• تحليل محيط دروني
• تحليل محيط بيروني
• مشخص كردن اهداف بلند مدت
• تدوین ارزیابی و انتخاب استراتژی ها
• تعیین هدفهای سالانه و سیاست ها یا برنامه های اجرایی و خط مشی گذاری و فرهنگ سازی مدبریت استراتژیک
• تخصیص منابع
• نظارت و ارزيابي

برای درک بهتر فرآیند ارائه شده مفهوم مراحل مختلف فرآیند به اختصار در زیر تعریف میگردند( بدیهی است هر کدام از مراحل ذکر شده دارای مباحثی بسیار مفصل و تکنیکهای مختلفی برای اجرا هسنتد که در این مقاله جای بحث روی آنها نیست)  :

بیانیه های مأموریت :  بیانیه مأموریت سندی است که یک سازمان را از سایر سازمانهای مشابه متمایز می نماید.مأموریت سازمان نشان دهنده طیف فعالیت، از نظر محصول و بازار می باشد.

فرصتها و تهدیدهای خارجی:  مقصود از فرصتها و تهدید های خارجی رویدادها و روندهای اقتصادی ، اجتماعی، فرهنگی، بوم شناسی، محیطی، سیاسی ، قانونی، دولتی، فن آوری و رقابتی است که می توانند به میزان زیادی در آینده به سازمان منفعت یا زیان برسانند. فرصتها و تهدیدها به میزان زیادی خارج از کنترل یک سازمان هستند، از این رو از واژه خارجی استفاده می شود.

نقاط ضعف و قوت داخلی:  نقاط قوت و ضعف داخلی در زمره فعالیتهای قابل کنترل سازمان قرار می گیرند که سازمان آنها را به شیوه ای بسیار عالی یا بسیار ضعیف انجام می دهد.آنها در سایه فعالیتهای مدیریتی،بازاریابی، امور مالی(حسابداری)، تولید(عملیات)، تحقیق و توسعه و سیستم اطلاعات رایانه ای به وجود می آیند.یکی از وظایف اصلی مدیریت استراتژیک این است که نقاط ضعف و قوت واحدها و دوایر مختلف سازمانی را شناسایی و ارزیابی نماید. سازمان ها می کوشند استراتژیهایی را به اجرا درآورند که نقاط قوت داخلی تقویت شود و ضعف های داخلی بر طرف گردد.

هدفهای بلند مدت:  می توان هدف های بلند مدت را به صورت نتیجه های خاصی که سازمان می کوشد در تأمین مأموریت خود به دست آورد، تعریف کرد.منظور از دوره بلند مدت، دوره ای است که بیش از یک سال باشد. از آن نظر این اهداف برای موفقیت سازمان لازم و ضروری هستند که تعیین کننده مسیر شرکت هستند.آنها به سازمان کمک می کنند ارزیابی را انجام دهد، هم افزایی کند، اولویتها را تعیین نموده، امور را هماهنگ کند و برای برنامه ریزی، سازماندهی، ایجاد انگیزه در کارکنان و کنترل چالشگر، قابل سنجش، با ثبات ،معقول و روشن باشند.
استراتژی ها:  علاوه بر تعاریفی که از استراتژی ارائه شد ،می توان گفت استراتژی ها ابزاری هستند که سازمانها می توانند بوسیله آنها به هدفهای بلند مدت خود دست یابد .استراتژی های سازمان می توانند به صورتهای مختلفی از قبیل : گسترش فعالیت در سطوح جغرافیایی، تنوع بخشیدن به فعالیتها، خرید شرکتهای دیگر ، تولید و عرضه محصول، رسوخ در بازار، کاهش هزینه ها، فروش اقلامی از دارائی، تفویض بسیاری از اختیارات و تشکیل مشارکت خصوصی باشند.

هدفهای سالانه:  هدفهای سالانه هدفهای کوتاه مدتی هستند که سازمان برای رسیدن به هدفهای بلند مدت باید به آنها دست یابد. هدفهای سالانه باید همانند هدفهای بلند مدت، باید قابل سنجش، به صورت کمّی،چالشگر، واقعی، سازگار با سایر هدفها و اولویت بندی شده باشند.

سیاست ها:  سیاست ها ابزاری هستند که بوسیله آنها می توان به هدفهای سالانه دست یافت . مقصود از سیاست، رهنمودها، مقررات و رویه هایی است که سازمان برای دستیابی به اهداف مشخص شده رعایت می کند.

استراتژیست ها:  استراتژیست ها افرادی هستند که مسئول موفقیت یا شکست سازمان هستند. استراتژیستها دارای عناوینی مختلف شغلی مانند مدیر عامل، رئیس، مالک، رئیس هئیت مدیره، مدیر اجرایی، رئیس دانشگاه ، رئیس دانشکده یا کار آفرین هستند. استراتژیستها سه مسئولیت اصلی را به عهده دارند : ایجاد یک بستر برای تغییر، ایجاد تعهد و احساس مالکیت و نهایتاًًًً ایجاد توازن بین ثبات و نوآوری.انتظار می رود استراتژیت ها به شیوه های مختلفی تغییر کنند.
استراتژیست ها از نظر نگرش ، ارزش، اصول اخلاقی، خطرپذیری، توجه به مسئولیتهای اجتماعی، توجه به سودآوری، توجه به اهداف بلند مدت یا کوتاه مدت و شیوه مدیریت با هم متفاوت اند.

تخصیص منابع:  تخصیص منابع یکی از فعالیتهای اصلی مدیریت است که اجرای استراتژی را امکان پذیر می سازد. در سازمانی که برای تصمیم گیری از روش مبتنی بر مدیریت استراتژیک استفاده نشود، اغلب برای تخصیص منابع از عوامل شخصی یا سیاسی استفاده خواهد شد.در اجرای روش مبتنی بر مدیریت استراتژیک بر این نکته تأکید می شود که منابع بر اساس اولویت هایی که به وسیله هدفهای سالانه تعیین شده اند، تخصیص یابند.برای مدیریت استراتژیک و از نظر موفقیت سازمانی هیچ چیز نمی تواند زیان بارتر از این باشد که منابع به گونه ای تخصیص یابند که با اولویتهای تعیین شده با هدفهای سالانه و مورد تصویب سازگار نباشند. هر سازمانی دست کم چهار نوع منبع دارد که برای تأمین هدفهای مورد نظر باید تخصیص یابند : منابع مالی، منابع فیزیکی، منابع انسانی و منابع فنی (فن آوری).

نظارت و ارزیابی :  نظارت و ارزیابی استراتژی ها از نظر سلامت و ادامه حیات سازمان دارای اهمیت زیادی است. ارزیابی به هنگام می تواند مدیریت را از وجود مسائل و مشکلاتی که دامنگبر سازمان خواهد شد ، آگاه سازد تا شاید پیش از اینکه وضع وخیم گردد، اقدامات اصلاحی به عمل آید. ارزیابی استراتژی شامل سه فعالیت اصولی می شود :
1. بررسی مبانی اصلی استراتژی های سازمان
2. مقایسه نتیجه های مورد انتظار با نتیجه های واقعی
3. انجام اقدانات اصلاحی به منظور اطمینان یافتن از این که عملکردها با برنامه های پیش بینی شده مطابقت دارند.

مزاياي مدیریت  استراتژيك
مدیریت استراتژیک به سازمان این امکان را می دهد که به شیوه ای خلاق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند.این شیوه مدیریت باعث می شود سازمان دارای ابتکار عمل باشد و فعالیتهایش به گونه ای درآید که اعمال نفوذ نماید، نه اینکه تنها در برابر کنش ها وا کنش نشان دهد و بدین گونه سرنوشت خود را رقم زده و آینده را تحت کنترل درآورد.
ارتباطات کلید اصلی موفقیت استراتژیک است . مدیران و کارکنان از طریق درگیر شدن در این فرایند خود را متعهد به حمایت از سازمان می کنند. و این امر موجب تفاهم و تعهد هر چه بیشتر مدیران و کارکنان شده و منافع زیادی را برای سازمان حاصل می کند.
به طور کلی مدیریت استراتژيك مزاياي زيادي را براي سازمان ايجاد مي نمايد كه از جمله مي‌توان به موارد زير اشاره نمود :
• با عث می شود سازمان از فرصتهاآگاهی یابد، آنها را شناسایی نموده ، اولویت بندی کرده و از آنها بهره برداری نماید.
• به شرکت دیدگاهی عینی می دهد تا از آن زاویه به مسائل مدیریت نگاه کند.
• برای ایجاد هماهنگی و اعمال کنترل بر فعالیتها ،چارچوبی مناسب ارائه می کند.
• اثرات شرایط نامطلوب و تغییرات نامناسب را به حداقل ممکن میرساند.
• موجب می شوند که تصمیمات اصلی به گونه ای اتخاذ گردند که هدفهای بلند مدت و پیش بینی شده مورد حمایت بیشتری قرار گیرند.
• این امکان را برای سازمان فراهم می کند که زمان و منابع را به شیوه ای اثربخش تر به فرصت های شناخته شده تخصیص دهد.
• باعث می گردد زمان و منابع کمتری برای اصلاح خطاها و تصمیماتی که به صورت ضرب العجل گرفته می شوند، گردد.
• برای ایجاد ارتباط بین کارکنانِ سازمان، چارچوبی را ارائه می نماید.
• به هماهنگ و یکپارچه شدن رفتار افراد در سازمان کمک می کند.
• مبنایی برای مشخص کردن مسئولیت یکایک افراد ایجاد می نماید.
• آینده نگری و فکر در خصوص آینده را در سازمان تقویت می کند.
• برای حل مسائل و بهره برداری از فرصتها، روشی ارائه می کند که مبتنی بر همکاری، انسجام و شور و علاقه به کار و سازمان است.
• موجب تقویت نگرش خوشبینانه نسبت به تغییر می شود.
• باعث می شود مدیریت شرکت دارای نوعی نظم و رسمیت گردد.
• قبل از پيش آمدن مشكلات احتمالي از وقوع آنها خبر مي‌دهد.
• تغييرات را مشخص كرده و شرايط عكس‌العمل در برابر تغييرات را فراهم مي‌كند.
• هر نيازي را كه براي تعريف مجدد سازمان ضروري است تعيين مي‌كند.
• براي دستيابي به اهداف از پيش تعيين شده بستر مناسب ايجاد مي‌كند.
• به مديران كمك مي‌كند كه درك روشن‌تري از سازمان داشته باشند.
• شناخت فرصتهاي بازارهاي آينده را آسان‌تر مي‌سازد.
• ديدي هدفمند از مسائل مديريت ارائه مي‌دهد.
• قالبي براي بازنگري اجراي برنامه و كنترل فعاليتها ارائه مي‌دهد.
• به مديران كمك مي‌كند كه تا در راستاي اهداف تعيين شده تصميمات اساسي را اتخاذ كنند.
• به نحو مؤثرتري زمان و منابع را به فرصت‌هاي تعيين شده تخصيص مي‌دهد.
• هماهنگي در اجراي تاكتيكهايي كه برنامه را به سرانجام مي‌رسانند بوجود مي‌آورد.
• زمان و منابعي را كه بايد فداي تصحيح تصميمات نادرست و بدون ديد بلندمدت گردند، به حداقل مي‌رساند.
• مزيتي براي سازمان در مقابل رقيبان به دست مي‌دهد.

منابع :
• مدیریت اسنرانژیک – تالیف فرد آر. دیوید – ترجمه دکتر علی پارسائیان و دکتر سید محمد اعرابی - 1382
• مدیریت و کنترل پروژه – تالیف دکتر علی حاج شیرمحمدی – زمستان 1381
• گستره دانش مدیریت پروژه – ترجمه مجتبی احمدپور و میثم آقا رضایی - 1383
• راهبرد – نشریه مرکز تحقیقات استراتژیک – بهار 1385
• استراتژی اثربخش – نویسندگان دکتر وفا غفاریان و دکتر غلامرضا کیانی- تابستان 1384

علي عليه السلام

 

 شخصيت علمي، فرهنگي علي عليه السلام

 ((سلوني قبل أن تفقدوني))

صداي درخواست علي (ع) كه با تضرع، از مردمش مي خواست تا ازعلم و معرفتش سرمست شوند، در ميان همهمه حاضران گم شد! پنهان شد! و پس از آن با سؤال بي ربط و بي محتواي شخص كوته فكري از دست رفت! تمام شد! فقط اثري از آن در كتب تاريخي بجاي ماند، تا در سالهايي دور و در روزگاري ديگر،‌ دانشمند سني مذهبي چون ((ابن ابي الحديد)) بگويد:

((اين ادعايي است كه در طول تاريخ فقط شخصيتي مثل علي (ع) كرده است و مي تواند بكند))

همانا اين سيد انسانهاي متكامل و رشد يافته است كه ضمن رعايت اصل اعتدال و پرهيز از هر گونه افراط و تفريط درگرايش به يكي از اين جنبه ها، همه ابعاد وجودي خويش را در حد اعلاي خود پرورش مي دهد. به گواهي تاريخ، علي (ع) در رشته هاي گوناگون از علوم عقلي و نقلي، طبيعي و ماوراء الطبيعه، رياضيات و اخلاقيات و اقسام فنون و حرفه هاي ديگر تخصص داشته اند، كه برخي از آنها را بر مي شماريم:

- ساخت اولين مدرسه اسلامي در ((صفه)) و تدريس در آن مدرسه

- انجام معالجات پزشكي (جذام- ضدعفوني- امراض داخلي)

- تدوين قرآن كريم

- ابداع علم صرف و نحو عربي و علم تجويد و تعليم اين علوم

- ستاره شناسي و جهت يابي در شب: (اولين بار در راه ″جلولا و نهاوند″ براي لشكر، مورد بهره برداري قرار گرفت.)

- تدريس زبان خارجي: (زبان پارسي ساساني- زبان سرياني- خط پهلوي)

- دعوت عي (ع) به دانشگاه جندي شاپور خوزستان جهت تدريس ادبيات، طب و علوم ديگر كه به علت وقوع جنگ صورت نگرفت.

- تعليم مديريت: (هركس را كه براي اداره قسمتي از كارهاي حكومتي و دولتي       مي فرستادند، پيش از آن مي بايست كلاس مديريت را مي گذراند. اين مدرسه در مدينه قرار داشت.)

- تسلط و تكلم به لهجه ها و زبان ملتهاي جهان، حتي گويشهاي محلي كه البته غير از عربي، تلكم به زبانهاي فارسي، تركي، عبري، لاتين و هندي در تاريخ زندگي ايشان درج گرديده است.

- ترجمه كتب علمي (اميرالمؤمنين ((قراباذين)) اثر دانشمندان دانشگاه جندي شاپور را از پارسي به عربي برگرداند، و راه را براي ديگران گشود.)

- تدريس علوم اسلامي ازجمله: عرفان، فقه، علوم قرآني، فلسفه و ... در سنين جواني

- تسلط كامل بر تورات و انجيل (علاوه بر قرآن)

- شناخت تاريخ گذشتگان و تاريخ ملل ديگر (ازجمله ايران و تاريخ آن)

- برگزاري كلاس تعليم قضاوت و استوار ساختن اصول محاكمات حقوقي و جزايي

- فلز شناسي

جدا از تخصصهايي كه در رشته هاي پيشين ذكر شد، اميرالمؤمنين را مي توان يكي از بزرگترين نويسنده ها و خطباي تاريخ ادبيات عرب نام برد. به شهادت تمام ادبا و عقلاي تاريخ، نهج البلاغه اثري است از قرآن- كلام الهي- فروتر و از كلام بشر، فراتر!

به غير از قرآن منسوب به مولاي متقيان، ايشان اولين نويسنده در تاريخ اسلام هستند و پس از ايشان است كه سلمان فارسي ، ابوذر غفاري، اصبغ بن نباته و عبدا... ابن ابي رافع نيز به تأليف كتب اسلامي پرداختند. حضرت علي (ع) دوازده كتاب تأليف نمود كه موضوع آنها: علوم قرآني، پيشگويي حوادث عالم، احاديث پيامبر اسلام (ص) ، واجبات دين، ابواب فقه، علوم سياسي اجتماعي، مباحث مديريتي، وصيت نامه به محمد حنفيه و ديوان شعر است. بيشتر آنها هم اكنون از جمله ميراث امامت محسوب شده و نزد حضرت صاحب الزمان (عج) موجود است. البته بايد توجه داشت همه علومي كه پيش از اين ذكرشد،‌ مواردي بودند كه زمينه و شرايط اجتماعي آن روز اجازه بروز اين علوم را به مولاي متقيان داد، چه بسا اگر ذهن و معرفت مردم و ظرف علمي جامعه، ظرفيت و يا زمينه بروز بيش از اين را داشت مواردي بيش از آنچه ذكر شد از سيره اميرالمؤمنين به ظهور مي رسيد و يا اينكه چه بسا علوم ديگري هم به دست بشر مي رسيد كه به دليل همين نبودن ظرفيتها از دسترس بشريت به دور مانده و در سينه پرنورشان به امانت مانده است تا رسيدن زمان آن، ان شاءا...! چرا كه امام مخزن علم الهي است و تمام اسرار و رموز هستي در نزد او موجود است، ولي چون تسليم محض خداست هرگاه خداوند بخواهد از آن علم استفاده خواهد كرد.

 

مدیریت ورهبری (8)

 

مديريت کيفيت جامع 

  ارتقای کیفیت از انتخاب فلسفه مدیریتی شروع می شود. در سفر بی پایان ارتقای کیفیت نقطه شروع برای تلاشهای ارتقای کیفیت در یک سازمان  انتخاب آگاهانه یک فلسفه مدیریتی است.  ابتدا باید مدیران ارشد سازمان از میان فلسفه های مدیریتی رايج  فلسفه ای را برای جهت دادن به تلاشهای سازمان خود انتخاب نمایند .
 فقط انتخاب آگاهانه  درست و توام با باور میتواند انرژی لازم را برای جهت گیری جدید سازمان آزاد نمايد.بايد توجه کرد که انتخاب درست اگر چه بسیار حائز اهمیت است ،ولی اگر قرار است فلسفه مدیریتی انتخاب شده موجب تحول اساسی در سازمان گردد اجرای صحیح آن کمتر از اجرای آن نمی باشد. بدین معنی که مدیران ارشد ممکن است بر اساس تجربیات دیگران به اثر بخشی یک فلسفه مدیریتی ایمان بیاورند،ولی کسی نمی تواند برای اجرای آن فلسفه در سازمانهای مختلف نسخه واحد بپیچد  باید در هر سازمان با توجه به شرایط موجود،مناسبترین روش اجرایی را پیدا کرد ممکن است برای اجرای یک فلسفه واحد در سازمان های مختلف روشهای متفاوتی انتخاب گردد!
  

کدام فلسفه مدیریتی ارجح است؟

برای انتخاب فلسفه مدیریتی مناسب باید معیارهایی ارائه داد تا در پرتوی آنها بتوان انتخاب آگاهانه تری داشت.در زیر تعدادی از این معیارها ارائه می شود  بديهي است که معیارهای ارائه شده در زیر فهرست کاملی نبوده و می توان معیارهای دیگری را نیز اضافه نمود.
√ معیار اول برای انتخاب یک فلسفه مدیریتی ارجح این است که فلسفه انتخابی بتواند مشتری محوری ،کیفیت و ارتقای مستمر را در فلسفه وجودی یک سازمان و فلسفه شكل گیری آن ادغام کند  به عبارت دیگر فلسفه انتخاب شده  بايد بتواند از نقطه چرا هستم  جهت گیری سازمان را مشخص کند.
√ دومین معیار انتخاب عبارتست از این که فلسفه مدیریتی انتخاب شده و عناصر اصلی تشكيل دهنده آن ساده  شفاف و برای همه قابل درک باشد  بدين معنی که درک آن متاثر از موقعیت سازماني  دانش مدیریتی و فنی یا حتی سواد افراد نباشد;هر کس هر کجا قرار گرفته است آن را بخوبی درک کند و بتواند بر اساس درک درست آن نقش خود را در جهت گیری سازمان ایفا نماید.
√  معیار سوم برای انتخاب یک فلسفه مدیریتی مناسب عبارتست از این که فلسفه انتخاب شده بتواند همه اجزا و عناصر یک سازمان را به عنوان یک سيستم  با هم هماهنگ و هم جهت نماید و به تعامل آنها جهت گیری دهد.
بدیهی است تنها نگاه سيستميك و فرایندی می تواند همه اعضا  عناصر و منابع سازمان را حول ارزشهایی چون مشتری محوری و ارتقای مستمر هماهنگ و هم جهت نمايد  هر فلسفه ای که کلیت یک سازمان را خدشه دار کند و افراد و واحدهای سازمانی را به جزء نگری مبتلا کند  سازمان را از حیاط ساقط خواهد کرد.
√    معیار چهارم عبارتست از این که  فلسفه مدیریتی انتخاب شده باید بتواند فضاهای خالی بین نمودار سازمانی را که به حریم های مقدس و نفوذناپذیر تبدیل شده اند ،پر کند  به عبارت دیگر خروج از این فضاها و حریم ها  که بنا به ضرورت سازماندهی درونی یک سازمان به وجود آمده اند  را نه تنها لازم بلكه واجب بداند و افراد و واحدها را به طور طنیعی کنار هم قرار دهد.   
√ معیار پنجم این که هر فلسفه مدیریتی که بتواند جو سازمانی را به یک جو
«یادگیری» تبدیل کند ارجح است. در اینجا نیز باید یک بستر طبیعی برای یادگیری وجود داشته باشد  بايد فلسفه مدیریتی یک میل طبیعی ،انگیزه درونی و شوق سازمانی برای یادگیری ایجاد نماید .
√  معیار ششم برای انتخاب فلسفه مدیریتی مناسب این است که  بتواند بدون
«اعمال زور» قدرت تصمیم گيري  اقدام و تاثیر گذاری را از رأس سازمان به قاعده آن منتقل نماید به عبارت دیگر باز هم به طور طبیعی ، «رهبری»
را در سازمان توزیع نماید. در این صورت هر کس خود را در هدایت و جهت گیری سازمان و بقا و سود و زیان آن سهیم می داند.
√  معیار هفتم فلسفه ای ارجح است که برای ارتقای عملكرد سازمان یک دیدگاه
«استراتژيك»
داشته باشد  وجود رسوبات ضخیم سنتها،باورها،طرز فکر ها و ارزشها در سازمانها از یک طرف و پیچیدگیها و سیال بودن محیط بیرون سازمان ها از طرف ديگر  ما را محتاج یک فلسفه مدیریتی می کند که برای قرار دادن سازمان در یک موقعیت برتر  يک دیدگاه استراتژِیک و بلند مدت را ترغیب و تشویق می کند
 √ معیار هشتم بالاخره فلسفه ای ارجح خواهد بود که اتکا به اعداد و ارقام و سنجش را ترغیب می کند  با این ديدگاه  علاوه بر این که حرکت سازمان باید جهت دار باشد  بايد سازمان برای نشان دادن هر نوع تغییر ،اثبات هر نوع ارتقای عملكرد و برداشتن هر گام در راستای پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتری ها سنجش انجام دهد  به عبارت دیگر سنجش باید
«تاروپود»تلاشهای ارتقا را تشكيل دهد.

مدیریت جامع کیفیت فلسفه برتر

به اعتقاد ما مدیریت جامع کیفیت همه ویژگیهای بالا را شامل می شود  مديريت جامع کیفیت با داشتن ارکان فلسفی و اصول ساده و قابل درک و فراهم نمودن یک بستر طبیعی برای تلاشها شاید تنها گزینه در پیش روی مدیران باشد  سه رکن مهم فلسفه مدیریت جامع کیفیت یعنی مشتری محوري  فرايند گرایی و ارتقای مستمر هم در رأس یک سازمان و هم در قاعده آن قابل درک و اجرااست.مدیران ارشد سازمان از تحلیل فلسفه وجودی سازمان  دورنما و رسالت آن فرايند هاي کلیدی را تعیین می کنند و در راستای تحقق رسالت سازمان و پاسخگویی به نیازها و انتظارات مشتری ها  همه افراد سازمانی ،یعنی«صاحبان فرايند ها»را برای ارتقای عملكرد فرايند ها آماده و بسیج می نمايد  کارکنان نیز از قاعده سازمان با ارتقای عملكرد فرايند هاي کلیدی با مدیران ارشد سازمان همگام و همراه می شوند  برآيند دو حرکت از«بالا به پایین»و از« پایین به بالا »موجب دگرگونی و تحول اساسی و جهت دار در سازمان خواهد بود  تداوم این دو حرکت و حمایت آن دو از هم به نهادینه شدن مدیریت جامع کیفیت خواهد انجامید.
انتخاب و اجرای چنین فلسفه ای است که به روشها و ابزار ارتقا  از جمله روش ها و ابزار آماري  معني می بخشد.کسانی که تلاش کرده اند بدون معرفی یک فلسفه مدیریتی از روشها و ابزار برای
«حل مشكل»یا«ارتقای کیفیت»استفاده نمايند  هرگز نتوانسته اند موجب تغییرات دائمی شوند  سازمانها شاهد دهها سال تجربه در زمینه کار برد روشها و ابزارهای مختلف بوده اند که بر سرنوشت آنها تأثیرات استراتژيك نداشته اند. سازمانها قبل از هر چیزی محتاج یک فلسفه مدیریتی مناسب می باشد. 

اقتباس از:کتب و مقالات دکتر ابوالفتح لامعی