تعريف استراتژي

استراتژي در اصل به معناي ايجاد تحول در يک سازمان يا يک مجموعه مورد توجه قرار گرفته است در فرهنگ عميد استراتژي به معني اداره کردن عمليات و حرکت ارتش در جنگ آورده شده است .

آندره بوفر استراتژي را اساس و اصول راهنما , فلسفه و انديشه عملي و تجربي تعريف کرده است .

کوئين استراتژي را چنين تعريف کرد:

استراتژي عبارت است از الگو يا طرحي که هدفها , سياستها و زنجيره هاي عملياتي يک سازمان را در قالب يک کل به هم پيوسته با يکديگر ترکيب مي کند .

آنسف استراتژي را چنين تعريف نمود:

استراتژي برداشت جامعي است در جهت مسئوليت خطير و روزافزون مديريت عمومي که به موجب آن سازمان در ارتباط با محيط حرکت ميکند و جايگاه خود را طوري تعيين مي کند که موفقيت سازمان تامين گردد.

Mintzberg:

Strategy as a

Plan

Pattern

Ploy

Perspective

Position

با توجه به تعريف فوق استراتژي حاوي نکات زير است :

داشتن تصويري جامع از محيط بروي سازماني و تعيين جايگاه سازمان در آن .

داشتن هدفهاي بلندمدت و فداکردن فرصتهاي آني براي رونق آينده و احتراز از غافلگيري .

تعيين رسالت و شخصت سازمان .

نگرش بلند مدت در تخصيص منابع و تصميم گيري .

ضرورت انجام درون سازماني و تعهد مشترک عمومي در قبال برنامه و مسير حرکت.

اتخاذ سياست و تاکيدهايي به عنوان وسيله اي براي تحقق هدفهاي سازماني .

جايگاه هدف وسياست در استراتژي :

در صورتي که استراتژي در واقع مسير دستيابي به هدف را تعيين ميکند که خود مي تواند حامل سياستهاي متعددي نيز باشد لذا سياست طريق دستيابي بر هدف را مشخص مي کند , ولي استراتژي بيشتر مسير تحقق هدف را تعيين مي کند.

تاکتيکها صفبندي هاي هستند کوتاه مدت , انطباقي : عملي و تعاملي که نيروهاي متقابل , آنها را براي دستيابي به هدفهاي محدود به کار ميگيرند. استراتژي مبناي مستمر را براي جهت دهي به اين انطباقها به سوي مقاصدي گسترده تر مشخص مي کند .

فرايند طراحي مديريت استراتژيک

ديويد در سال 1990 مدلي ارائه مي کند که مديريت استراتژيک را به طور کلي فرايندي سه مرحله اي تعريف کرده است .

گام اول : تدوين استراتژي

گام دوم : اجراي استراتژي

گام سوم : ارزيابي استراتژي